یک تیر در قلب،یک تیر در مغز

22 bullets (فنا ناپذیر)

وقتی که باید بکشی و انتقام بگیری تا بیشتر زجر بکشی. انتقام از دوستان و همپیمانان قدیمی. دوستانی که الان رئیس مافیا هستند و مجبور به کشتن برای بقا و فرار از چنگ قانون. بخصوص که پای خانواده به میان کشیده شود و چاره ای جز کشتن بهترین دوستانت هم نیست. اینجاست که از چهره ی همیشه خونسرد و خالی از احساس ژان رنو لذت می بری و از کشتن لذت می بری و همپای آن زجر کشتن را مزه می کنی. حتی هر لحظه انتظار داری قهرمان فیلم نیز قربانی حس کشتنمان شود  و از کشته شدنش لذت ویا  رنج ببریم.

فیلم روان است. کارگردان با تمام تلاشی که داشته تا در لحظه های آخر نیز گرهی وجود داشته باشد ولی نتوانسته است بیننده را بپیچاند. همه چیز داستان از اول بسته بندی شده است و با باز کردن اولین گره بسته باز میشود و تنها بار دراماتیک فیلم است که بیننده را مشتاق نگه می دارد.

 

فیلم را باید دید. بخصوص آنهایی که “لیون حرفه ای ” را هنوز فراموش نکرده اند.

 

اما در حین دیدن فیلم از موسیقی آن غافل نشوید. کارهای klaus badelt آلمانی حرف ندارد. فیلم دزدان دریای کارائیب که هنوز به یاد دارید. تم های باورنکردنی “بادلت” هیچ وقت از خاطره ها محو نمی شود. هرچند موسیقی این همکار” هانس زیمر” شاید در این فیلم به  چشمگیری دزدان کارائیب نباشد اما کافی است فیلم را یک بار بدون صدا ببینید. آنوقت می بینید “بادلت” چه جادوگری است.

“بادلت” را در فیلم های کله گنده ها می توانید پیدا کنید.هرچند شهرتش قربانی کله گنده های  گنده تر از خودش شده است.

Gladiator

Mission: Impossible 2

The Pledge

Hannibal

Pearl Harbor

The Time Machine

X-Men

imdb

 

 

 

منو تنها نزار

توی این هیرو ویر زندگی که بوی گندش تا هر جا بگی رفته یه کار زدم.قرار نبود فاز مثبت باشه ولی شد. آرام بخش شده مث اینکه. دیازپام… از من بعید بود…. البته  نمی دونم چی شد که تونستم (وقت کردم)تمومش کنم. قرار نبود تموم بشه. قرار بود مثل بقیه پروژه ها بیافته یه گوشه هاردم هی گردبخوره. ولی تموم شد. حالا می تونیدگوش بدید. کپی رایت هم نداره. مثل مدیری هم التماس نمی کنم کپی نکنید. کپی کنید. هرجا دوست داشتید هم پخشش کنید… خوشتون نیومد هم بندازیدش توی سطل آشغالتون… همین جا نیگا.. اااا. همین بغل…

منو تنها نزار

شعر: خلیل آتش فشان(کورس از خودمه)

آهنگ، تنظیم ،خواننده: ابوالحسن حسینی

کارگاه عکاسی

هفته ی دیگه  یه اکیپ از عکاسان سایت photo.net توی لارستان یه گردهمایی دارن و قراره که از شهرهای لار ، گراش، اوز، بندرعباس و… عکاسی کنند.

http://safar.doorbin.net/safar8906lar.htm

طبق برنامه ای که معرفی کردند روز پنج شنبه مورخ 25 شهریور ،صبح تا ظهر گراش خواهند بود. بچه های عکاسی که می خوان همراه گروه باشن و از تجربیات اونا استفاده کنند لطفا با من ویا با خانه فرهنگ هماهنگ کنند.

اگه کسی جای خاصی مدنظر داره واسه اینکه عکاسی بشه هم پیشنهاد بده.

جاهایی که در نظر گرفته شده بدین شرحه

برکه کل، هفت برکه ، سد تنگ آب (اگه وقت بشه) ، حسینیه سنگ آوی …

معنویت از دست رفته (مویه ای بر بافت قدیم مساجد)

مسجد صاحب الزمان (عج) یکی ازمساجدیه که خیل نمازگزاراش باعث شدن تا بخش زنانه رو به طبقه بالا انتقال بدن.با فضایی زیبا و مطبوع و دلنشین. با امکانات و صدای رسا، پخش دعا از طریق ویدئو پروژکشن. پذیرایی  افطار. وضوخانه ودستشویی مدرن و تمیز.آب سرد کن مجهز، فرش هایی نرم و راحت، امکانات برای سالخوردگان، کولرهای ایستاده رنگ آمیزی ولوسترهای زیبا و ازهمه لحاظ همه چیزش آن چیزی است که باید باشد

ولی من دلم برای حیاطش با نخل هایش تنگ شده است.

برای آن موقع ها که عصرها در گرمای تابستان حیاط مسجد را فرش می کردند و یکی یکی پیرمردها می آمدند روی آن با احتیاط می نشستند .فرشهایی با بافت زمخت که همیشه چشممان بدنبال نام خیر آن بود . از آنها که مجبور شده بودند نام مسجد “صاحب الزمان (عج) ” را رنگ کنند تا بی احترامی نشود.

دلم برای حیاط مسجد تنگ شده است. برای وقتی که آنقدر فضا آرام و ساکت بود که مجبور نبودی برای شنیدن صدای امام جماعت میکروفون به او نصب کنی.

ورودی آقایان دری کوچک بود که 3-4 تا پله می خورد و وارد صحن مسجد می شدی. سمت راست جاکفشی به دیوار تکیه داده بودند و سمت چپ هم مخصوص خانم ها بود که با پرده ای برزنتی مجزا شده بود و در ورودی آن ،آن ته مها بود .

نیم ساعتی مانده به افطار یواش یواش جوانتر ها به جمع پیرترها که همیشه خدا سرقفلی جلوی مسجد مال آنها بود اضافه می شدند و هر کس که می توانست افطاری می آورد می داد تحویل مرتضی. پلزی، لیتک، خرما، کشک، زلبی، نون مهوه و…

مرتضی گوش به زنگ بود… و اذان می گفت

وقت نماز سکوت بود و بس. زنگ موبایل هم نبود. فقط گهگاهی صدای یالله یالله آنهایی که از قافله عقب افتاده بودند به گوش می رسید و گهگاهی صدای اعتراضشان وقتی به رکوع امام نمی رسیدند.

حیاط مسجد حالی دیگر داشت. هنوز دلم برای ستاره ای که از میان 2 مناره ی مسجدچشمک می زد تنگ می شود ولی دیگر در حیاط مسجد نماز نمی خوانند. زمستان سرد و تابستان گرم است . ولی آن موقع اینطوری نبود. فقط امام جماعت پنکه داشت. واقعا هوا را می شد تحمل کرد.

گاهی سرگیجه های زنبوری به دور لامپ زرد رنگ زیر سقف مثلثی شکل ایوان ورودی مسجد حواست را پرت می کرد و هر لحظه فکر می کردی الان است که حالش به هم بخورد و یک راست بیاید یافتد توی یقه ی تو. آنوقت با فرمان مکبر خردسال مجبور بودی نگاه از او برداری و به رکوع بروی و فکرت را از سرنوشت زنبور بیرون ببری.

حیاط مسجد حالی دیگر داشت. وقتی که سجده می کردی زیر نور کم سایه ات فضای اطراف چشم هایت را سیاه می کرد و انگار در سایه روشن مهر و نگاهت فضایی دیگر ایجاد می شد که حتی نمی توانستی در آن فاصله عدسی چشمت را فوکوس کنی و دقیق ببینی . بازی سایه های نماز گزاران زیر شیب ملایم نور رقص سماع می کرد. بعضی وقت ها حرکت دست 6 نفر آنور ترزیر پای تو بود و می دیدی که گهگاهی با دستانش دماغش را تمیز می کند و تو زیر لب می خندیدی و به شک می افتادی که نمازت باطل شده است یا نه.

دلم برای آن روزها تنگ شده است

آهنگ درخواستی

یکی از دوستان پیغام دادن اهنگامو بزارم واسه دانلود.

آهنگ ها همه قدیمی اند. اگه کیفیت ندارن ببخشید دیگه. بی تجربه بودیم. خام بودیم. رفیق ناباب. زغال بد. هی …

دم در مدرسه

گراش جوان

نایت فال

عشق من

خلیج همیشه فارس

مهدی

تنهایی

مسافر

جمعه

گل نرگس

آهنگ گل نرگس

با اجرای گروه پارسینا

توی حسینیه اعظم استقبال خوبی ازش شد.

دونلود کنید

انشاله که بادمجانه

یکی بیاد تکلیف مارو روشن کنه. زلزله اس؟ انفجاره؟ باید در ریم؟ یا بشینیم بینیم دیوارترک می خوره یا نه؟

سایت ها که می گن زلزله اس. 4 ریشتر. شایعات می گن انفجاره. نمی دونم هواییه. باده/ هرکی خلاصه یه چی می گه.

اما این وسط می ترسم مث یارو سرمون دریباد که “موش افتاده بود دیگ”. یه 6-7 ریشتری زلزله بیاد بگیم “انشالله که بادمجانه”

به من نگو “دوست من”

دکتر سیاوشی اتاق عمل…

این آخرین کلماتی بود که شنید و بیهوش شد.چند ساعت بعد خودش را در اتاقی دیگر یافت.خواست خودش را روی تخت جا به جا کند که پرستار او را از این کار منع کرد.فقط باید به پشت می خوابید.نگاهی به سمت چپ بدنش انداخت.دور تا دور شکمش باند پیچی شده بود. روی پهلوی سمت چپش حسابی بانداژ شده بود. پرستار لبخندی زد و گفت عمل پیوند کاملا موفقیت آمیز بوده است.چهره اش درهم رفت. یواش یواش درد را حس می کرد. اثر داوری بی حسی داشت از بین می رفت.از درد سرش را به تخت فشار داد . نگاهی به تخت بغلی انداخت. رضا هنوز بی هوش بود. پرستار مرتب وضعیت او را چک می کرد.

-من درد دارم…

-طبیعیه. تا چند لحظه دیگر بیشتر هم می شه. باید تحمل کنی. ولی تا چند روز دیگه مرخص می شی نگران نباش.

-ولی من الان درد دارم.می فهمی؟

-لطفا آروم تر. اینجا مریض داریم.

هر لحظه دردش شدید تر می شد. از درد دندان هایش را به هم فشار می داد وزیر لب فحش می داد.

-گور بابای پول

-چی گفتین؟

-به شما چه من چی گفتم؟ من درد دارم. دارم زجر می کشم.خواهش می کنم یه کاری کنید.

-به من چه؟ شما الان گفتید به من چه؟ خوب به من چه؟

-غلط کردم خانم . من به گور پدرم خندیدم. تورو به زهرا یه مسکن چیزی بدید من.

-من اجازه ندارم.باید دکتر وضعیتتونو ببینه.

پرستار یک بار دیگر به وضعیت رضا  رسیدگی کرد و از در بیرون رفت.

سعید نگاهی به رضا انداخت . دردش بیشتر  شد. هنوز زیر لب داشت فحش می داد.

-گور بابای خودت و پولت. مرتیکه بی همه چیز. امیدوارم هیچ وقت از تختت بلند نشی.حالم از ریختت به هم می خوره. ای خدا. تف به این روزگار…. پرستار…. پرستار…

دکتر به همراه پرستار وارد اتاق شدند.

-چیه بخش رو گذاشتی روسرت؟ آروم تر. خانم ریاحی لطفا 2 سی سی مورفین بهش تزریق کنید.

– به خدا دارم می میرم. شما که نمی فهمید

– آقای محترم. کسی شما رو مجبور نکرده بود که. خودتون با پای خودتون اومدید بیمارستان. محض رضای خدا هم نبوده. کلیه توفروختی به ازاش پول گرفتی. این دردتم تموم می شه.یکم تحمل کن.

– فقط متلک شما مونده بود آقای دکتر.

-متلک چیه آقای محترم. من کلی کار دارم باید برم به کارم برسم. فقط خواستم بهت بفهمونم انقد داد و فریاد راه نندازی.

-شما چی می دونی از زندگی من آقای دکتر. حتما نیاز داشتم که همچین کار کردم. کلی بدبختی دارم دکتر

– فکر نمی کنم!

-یعنی چی فکر نمی کنم؟

– من چیز دیگه ای شنیدم. شما که وضع مالیتون بد نیس که. من توش موندم آخه آدم وقتی داره کلیه اشو می ده به دوستش چرا باید ازش پول بگیره.محض رضای خدا می دادی صواب داشت. آخرتتو تضمین می کردی.

سعید نای حرف زدن نداشت. داشت درد شدیدی را تحمل می کرد. خانم پرستار مورفین را در سرم خالی کرد. سعید آرام گرفت وبه خواب رفت.

-سعید! واقعا نمی فهمم. با این همه کثافتی کاری که من در حق تو کردم تو چطور می خوای این کارو بکنی؟

– خوب تو به کلیه نیاز داری. گروه خونمون هم به هم می خوره. تو هم دوست منی. حالا هر چی بین ما بوده مهم نیس. مهم اینه که تو به کلیه نیاز داری. من هم البته به پولش.

– پولش که قابل نداره. تو هر چی بخوای من همینطوری می دم بهت بره. ولی کلیه آدم چیزی نیس که آدم الکی بده به یه نفر دیگه.

-هر چند هنوز حالم ازت بهم می خوره ولی دیگه بحثو تموم کن باید برم. تو بیمارستان می بینمت. همه چی تموم  شده دیگه.

سعید استارت زد و به سرعت دور شد. رضا با تعجب داشت سعید را نگاه می کرد. هنوز باورش نشده بود سعید دارد کلیه اش را به او می دهد. آن هم بعد از کثافتی که انجام داده بود.فکر می کرد سعید هیچ وقت او را نمی بخشد.

چند روز بعد

-الو؟ سلام سعید. می خواستم یه بار دیگه ازت تشکر کنم

-گم شو دیگه .بسه. انقد با این تشکرات حالمو به هم نزن.

-ولی من مدیونتم. تا عمر دارم باید ازت تشکر کنم.

-حرف مفت نزن دیگه. برو با کادوم حال. دیگه هم دور وبر من نپلک شاید دوباره قاط زدم .بای….

سعید موبایلش را پرت کرد روی مبل و به سقف خیره شدو با خودش گفت

-منتظر می مونم آقا رضا. یه حالی ازت بگیرم. حالا نوبت منه

چند روز بعد رضا از درد کلیه به خود می پیچید. دکتر عکس ها را به دقت بررسی کرد و گفت: ” کلیه ی پیوندی شما سنگ سازه”

اینترنت

اولی: انقد سرم شلوغه که وقت نمی کنم یکم از اینترنت استفاده کنم.

دومی : انقد سرم شلوغه که نمی تونم یه لحظه از پای اینترنت تکون بخورم

سومی: این اینترنت که می گن چی هست؟

چهارمی: من خوردم یه چی تو مایه های نون مهوه است

کنسرت سوم پارسینا

یه بار دیگه به کله مون زده دوباره کار ببریم رو سن.

از 2تا کنسرت قبلی چندان راضی نیستم و باید این دفعه متفاوت باشه.

امسال این بچه ها باهم هستیم

محمود علیپور پرکاشن/خواننده

رضا کشوری درامز/خواننده

ابراهیم تمیز گیتار جاز

جواد صالحی ویولن

احمد نیکخو کیبورد

امراله عباسپور خواننده

عباس امانی گیتار جاز / خواننده

ابوالحسن حسینی کیبورد/ گیتار بیس

سعید جابری کیبورد

کارایی که برای امسال انتخاب شده سعی شده کارهای شادی باشه تا برخلاف کنسرت های قبلی یکم فضامون ایرونی تر بشه و البته بیشتر کارها هم گراشیه که یه جورایی مشخص شده بیشتر جواب می ده.

برای محل اجرا به مشکل برخوردیم که به احتمال زیاد جایی با فضای باز باشه تا هم مشکل کمبود جا نداشته باشیم وهم صدا رو با کیفیت بهتری داشته باشیم.

به احتمال زیاد زمان اجرا تو خرداد باشه.

اگه کسی نظری داره حتما بگه

پیشنهادی اگه هست می شنویم

انتقاد هم می پذیریم.

برای عوامل و بخش های جنبی هم نیاز به همکاری داریم که اگه کسی مایله می تونه اعلام کنه. مثلا واسه نورپردازی، دستیار صدا، دستیار صحنه، انتظامات و غیره

فعلا

« Older entries